رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

صاحب زیباترین چشمهای دنیا

اولین سفر به اصفهان و شهرکرد 2 آذر الی 5 آذر 1390

پسر مهربون و دوست داشتنی اولین سفرت به اصفهان و یه کوچولو در حد 2-3 ساعت شهرکرد در تاریخ 2 آذر الی 5 آذر به همراه خاله های مامان و دخترخاله ها و مامان بزرگ و خاله خودت داشتی . خیلی خوش گذشت و خوب بود اما عزیزم اونجا یه مقدار به خاطر درآوردن همزمان 4 تا دندون اذیت شدی و تو راه برگشت حال خیلی بدی داشتی و باعث شد گوش درد بگیری و تب بالایی داشته باشی و مریض بشی . تویی که عاشق اب بازی و حمام بودی آب میدیدی فرار میکردی و من بغل میکردی میگفتی ماما . رو . ماما . رو یعنی مامانی برو و اگر میدید محل نمیدادم چونمو میگرفتی و صورتمو میکشیدی روبروی صورتت تا چشمهای قشنگ پر از التماست رو بهم نشون بدی . عزیزم قشنگم بابت کوتاهیم منو ببخش . دوستت دارم و از خد...
26 آذر 1391

رهام داماد میشود

<a href=" http://up.vatandownload.com/"><img src=" http://up.vatandownload.com/images2/894boyabtpo22db2b35a.jpg " border="0" alt="آپلود سنتر عکس رایگان" /></a>   http://up.vatandownload.com/images2/894boyabtpo22db2b35a.jpg ...
24 مهر 1391

دندونهای پسین

پسر قشنگم میدونی مامان 3شنبه 11 مهر ماه فضولیش گل کرد و دندوناتو وارسی کرد یهو دید اییییی جاااااااااااااااانننننننننننننننن 4 تا دندون جدید درآوردی بدن اینکه بفهمیم . عزیزم نه ماشالله گریه نه بهانه و نه تب . 2 تا کرسی راست و 2 تا کرسی چپ . قربونت برم دیدم که مسواکتو برداشته بودی و یه ساعت میکشیدی به دندونات نگو موضوع این بوده فدای اون مرواریدات بشم که باهاشون مامی رو گاز میگیری . پسر مهربونم مامانی بهم گفت 2 روز پیش میومدی بهش اشاره میکردی توی دهنتو و نشون میدادی پس احتمالا همون موقع مرواریدات دراومده قشنگم. 9 مهر بوده عزیزم. دوستت دارم و امیدوارم که همیشه سالم باشی  
15 مهر 1391

پسرم اگر بدانی ...

رهام عزیزم . پاره وجودم ... تو اگر بدانی عاشقانه دوستت دارم و می پرستمت . دیگر هیچ وقت نگران نخواهی بود تا ترکت کنم . تو اگر بدانی که بند بند وجودم در هوای نفست پر می کشد . دیگر هیچ وقت نگران نخواهی بود که دوستت بدارم . تو اگر بدانی تمام خستگیم با دیدن لبخند و صدای زیبایت در آستانه ی در, همگی دود می شود و به هوا میرود . دیگر هیچ وقت نگران نخواهی بود که دلتنگت باشم . تو اگر بدانی که پدر مهربانت با شنیدن صدای تو از راه دور, تمام قلبش به یکباره عشق و حسرت می شود . دیگر هیچ وقت نگران هیچ چیز نخواهی بود .   پسرم, عزیزم, مهربانم. خدا را برای داشتنت همواره شاکرم و اعتراف میکنم بهترین روزهای عمرم را دارم سپری می کنم . عشقی ...
8 مهر 1391

اولین سالروز تولد یکسالگی عزیزترینم

پسر گلم از دیشب خاطره های پارسال این موقع برام زنده شد . خاطره هایی که قلبم رو به درد میاره اما الان حاصلش شیرینه و خستگی رو از تنم بدر میکنه سال 1390- 9 اردیبهشت ساعت 9 صبح من طبق معمول رفتم سرکار و با اونهمه مسئولیتی که رو دوشم بود تمام مدت حاملگی رو طی می کردم اما اونروز صبح متوجه شدم که کیسه آبم سوراخ شده با تماس به دکترم گفت سریع بیا بیمارستان . منم متاسفانه بیمارستان توی طرح بود و هیچ آژانس و هیچ همکاری (اینقدر گل و مهربون هستند !!!) منو نتونست برسونه بیمارستان . بابایی هم همون روز صبح رفته بود عسلویه و من تنها بودم . با همکارم نیلوفر به سختی بعد از 3 ساعت خونریزی تونستیم برسیم بیمارستان . دکتر به محض معاینه سونو نوشت و ...
13 تير 1391

عکس زمان تولد

رهام عزیزم - 9/3/90 ساعت 9:45 (پرستار خانم سحر توری ازشون عکس گرفتن) فرشته مهربونی که لحظاتی پیش از بهشت به سوی ما اومد ...
13 تير 1391