رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

صاحب زیباترین چشمهای دنیا

عطر و بوی سه سالگی

پسر عزیزم رهام مهربانم  این روزها عطر و بوی پایان سه سالگی میدهد . این روزها هیچ گاه تکرار نمی گردد . خوشحالم که در کنارت هستم و هر لحظه بوی بدنت را استشمام می کنم . خوشحالم که تصمیم درستی گرفتم و بودن در کنار اولویتم شد . خدا را برای داشتنت سپاسگزارم . تویی که تمام تنهایی مرا پر کرده ای . تویی که امید رو به زندگیم دادی .  صداقت و صاف بودنت را الگو می کنم پسرم .   دوستت دارم
20 ارديبهشت 1393

جشن تولد دو سالگی رهام عزیزم

پسر مهربونم جشن تولد 2 سالگی ات را یه جشن دسته جمعی و زیبا ترتیب دادیم که تمام دوستانت که متولد این ماه بود و البته با کمی تخلص (فروردین : نیکان - اردیبهشت : آریابد - تیر : رونیکا) توی جشن بودند و یه جشن برای همتون بود . این مهمونی روز 9 خرداد درست همزمان با روز تولدت و ساعت 12 الی 15 در پلی هاوس الهیه (پل رومی) برگزار شد . طبق معمول ما بابا جونت رو کنارمون نداشتیم . اما به حدی بهمون خوش گذشت که اندازه نداشت . پسرکم امیدوارم عمر باعزت داشته باشی و همیشه شاد باشی تولدت مبارک         ...
29 مهر 1392

پیام تبریک استادان خبرگزاری ایرنا

پسر عزیزم من دوستانی دارم با احساساتی لطیف تر از گل . دوست, استاد, همراه ... سال 1384 و 85 افتخاری شد در خدمت انسان هایی شریف باشم که در دفتر خاطرات زندگیم لحظه به لحظه اش ثبت شد . انسانهایی با بوی شرافت و افتخار . کسانی که برای ایران ما بسیار زحمت می کشیدند. باعث سعادتم نیز هست که هنوز با آنها در ارتباطم و از خبرگزاری ایرنا این پیام تبریک رو برای تولدت ارسال کردند و دوست داشتند که در پست های وبلاگ دیده شود . از قلم ارشمندشان همانند روحشان بسیار سپاسگزارم .     چه لطيف است حس آغازي دوباره و چه زيباست رسيدن دوباره به روز زيباي آغاز تنفس... و چه اندازه عجيب است ، روز ابتداي بودن! و چه اندازه شيرين است امروز...رو...
21 مهر 1392

مدتهاست این دل برای تو می تپد

پسرم عزیز تر از جانم روح و جسمم فدای روح و جسمت دوستت دارممممممممم عاشقانه دوستت دارم وقتی کنارم میخوابی و دستان کوچکت را در دست می گیرم و می گویم رهامم ببین چه دستان کوچکی داری؟ مواظب دستانت هستی؟ میگی بعلههههههه . بعد با تقلیدی از بچگی میگی مامان من اوچولواَم ؟ منم میگه آره عشقم تو اوچولوی منی و خودت رو لوس می کنی و سرت رو توی سینم فرو میبری... اونجا برای من همه بهشته همه بهشت مگه چیه؟ همه بهشت احساس من به تو هست . همه بهشت همه زمانهایی که تو هستی   پسرم خوشحال باش قراره از این به بعد پیشت باشم و دیگه هرگز تنهات نزارم این چند وقت تصمیمات سختی گرفتم اما بالاخره گرفتم من و تو دیگه با همیم و هیچ شغلی و کاری ما رو ...
21 مهر 1392

آخرین روزهای بی تو بودن ...

رهام عزیزم می نویسم تا یادم باشد و خاطرت بماند ... من با تصمیم و اراده خودم دیگر پس از 13 سال به سرکار نمیروم میخواهم لحظات رو با هم سپری کنیم میخواهم دلهره نداشتنهات تموم بشه میخواهم با هم باشیم و با هم قهقهه بزنیم . خسته شدم از بس صدای خنده هات رو از پشت تلفن شنیدم و اشک ریختم میخواهم صبحها با هم و بدون استرس و هول زدن از خواب بیدار بشیم و دیگه هیچ وقت نگی مامی کجا میری؟ با هم صبحانه میخوریم و میریم گردش و بازی با هم بودنها همیشه برام ارزشمنده اینها رو می نویسم که یادم باشه هدفم از استعفاء چه بود هدفم تو بودی و بس . بقیه چیزها حاشیه بود میخواهم برایت بمانم تا غمی برایت نماند تا آنجا که می توانم   ...
21 مهر 1392

دیر رسید اما رسید ...

این مدارک و مستندات مربوط به دوران جنینی و پس از تولد رهام عزیزم است که نگهداری می کنم تا بزرگ بشه و ببینه خودم که با دیدن هر کدوم از اونها خاطرات اون روزها برام زنده شد و باهاش گریستم و خدا رو شکر کردم که دارمش   اولین سونوی بیوفیزیکال و ان تی (NT)         دومین و آخرین سونوی بیوفیزیکال و ان تی (NT) در روز تولد           آزمایش زردی     اولین سفر به مشهد با هواپیما   دل نوشته های مادرم وقتیکه رهام رو نگه میداشت (یواشکی برداشتم) ساعتهای غذا خوردن و بازی و ... رو نوشته هر روز ...
21 مهر 1392

اگر بار دیگر فرزندم را بزرگ میکردم ...

اگر قرار بود یک بار دیگر فرزندم را بزرگ کنم . انگشتم را کم تر به نشانه ی تهدید به سوی او می گرفتم . کم تر به ادب کردن او می اندیشیدم و در مقابل ، بیش تر به بر قراری ار تباط با او اهمیت می دادم . کم تر به ساعتم نگاه می کردم و چشم هایم را بیش تر برای نگاه کردن به او به کار می گرفتم . با او بیش تر به گردش می رفتم . و ، بادبادک های بیش تری به آسمان می فرستادم . کم ترخود را جدی می گرفتم . امّا ، جدّی تر با او بازی می کردم . دشت های بیش تری را با او می پیمودم . و ، ستارگان بیشتری را با او تماشا می کردم . کم تر او را می کشیدم که تند تر راه برود . و، بیش تر در آغوشش می کشیدم . رفتار خشک و سخت گیرانه ام را کم تر به کار می بردم ،...
13 مهر 1392

دایره المعارف رهام خان

دایره المعارف پسرم دیگه خیلی وقته تکمیل شده و خیلی خوب و بامزه حرف میزنه. بیشتر از اون میمیک صورتشه که کاملا هنری هستتتتتتتت   حرفهای بامزه زیاد میزنه و کارهای بامزه تر بسیار شعر حسنی رو میخونه این شکلی توی ده شلم لود حسنی تک و تهنا بود فلفلی قلقلی هیچ دوستی نداشت باباش بهش گفت خیلی چثیفی برو حموم تمیز بشی اَه اَه اَه اَه برو خونتون  جالبه عصبانی هم میشه .................................................... رفته بانک با باباش امروز برگشته به مامور بانک گفته : اَهههههههههه چه تفنگی دالی عمووووووووو؟ چند خلیدی؟ بابات برات خلیده؟ خیلی بزرگه هاااااااااااااااااااا   ...
8 مهر 1392

فردا تولد عزیزترینم فرد زندگیمه

    پسر عزیزم این ایمیل رو امروز دخترخاله نازنینم بهنوش برات فرستاده از شوق گریه کردم خودش اینا رو برات تایپ کرده عزیزم   MaY thE suN rise tOdaY….   AnD fiLL uR DaY with wArMtH,   MaY thE fLowErs bloom tOdAy…   And sPrEaD ThEiR sweet FrAgRancE around !   MaY EveRy mOMEnT oF uR sPeCiAl DaY BriNg U mAnY ReAsoNs tO SmIlE…   MaKinG All yOuR wishes cOmE tRuE…FroM MoRninG,nOOn to nIgHt.     HaVE a vErY     HaPpPpPpPpPpPpPpPpPpPpPpPpPpPpPpPpPpPpPpY ...
11 خرداد 1392