رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه سن داره

صاحب زیباترین چشمهای دنیا

عکس زمان تولد

رهام عزیزم - 9/3/90 ساعت 9:45 (پرستار خانم سحر توری ازشون عکس گرفتن) فرشته مهربونی که لحظاتی پیش از بهشت به سوی ما اومد ...
13 تير 1391

عکسهای تولد رهام مهربونم

بالاخره تولد رهام عزیزمون با تاخیر 25 خرداد با تعداد 30 نفر مهمون به زیبایی برگزار شد . از همه دوستام ممنونم میشه گفت یه تولد و جشن شاد بود که کلی به همه انرژی داد .   وقتی آهنگ میخوند بیا بنشین کنار شمعها قدر امشب رو بدونیم ... من و همسرم و خواهرم که داشت برای رهام رقص چاقو انجام میداد حسابی بغض کردیم . خیلی لحظه قشنگی بود . هیچ وقت فکر نمیکردم اینقدر تولد یک نفر برام آرامش بخش باشه .بهترین لحظات عمرم بود انگار تو آسمونها بودم             میز تنقلات و خوراکیها : پاپ کورن کره ای, چیپس, پفک, کافی میکس در انواع طعمها, تی بگ هل دار, بیسکویت, کاکائو, پاستیل, دراژه, برگه آلو و ...
30 خرداد 1391

ادامه اولین ها ... پسر قشنگم قدم گذاشتنت و راه رفتنت مبارک

11 اردیبهشت 1391 .... رهام عزیزم اولین بار بدون هیچ کمکی راه رفت اون هم  5 قدم  . خیلی زیبا بود . من و بابا رضا و مامان عسل از خوشحالی جیغ کشیدیم و تو کوچولو مونده بودی موضوع چیه اما به خاطر اینکه از قافله عقب نمونی خودت هم دست میزدی به افتخار خودت .    از اون روز به بعد راه میری تا امروز که 20 اردیبهشته به 11 قدم رسیده . فدای پاهای خوشگل و کوچولوت برم مامانییییییییی تو بدونی که چقدر عاشقتم و دوستت دارم . وقتی میخوابی میشینم کنارتو و پاهای کوچیکتو میبوسم و میمالم تا خستگی شیطونیهات از تنت در بره . *اولین بعدی مترو رفتنت بود . روز 12 اردیبهشت من مهندس رو به مناسبت روز کارگر تعطیل کردن و ساعت 10 ...
20 ارديبهشت 1391

عید و دندون بالای جیگر خوشگلم

سلام عزیزم تو این مدت اینقدر شیرین شدی که نگو بلاااااااااااااااا شدیا واسه خودت میخوام برات تعریف کنم تا بعدا بدونی چه خبر بوده فضول مامان . سال تحویل 1391 چمستان بودیم . ویلای بابایی . با مامان شیرینت رفتیم روز قبل بازار و هفت سین رو تکمیل کردیم . سال تحویل توی هوای آزاد و آفتاب قشنگ و باد خنک ومیز رو توی بالکن چیدیم و اونجا سال تحویل شد . ضبط ماشین رو که روشن کردم یه آهنگ قری مخصوص عید بود که ماشالله 2 بار از اول تا آخر آهنگ رقصیدی و به نفس نفس افتادی ... کلی همه خندیدن از دستت . بعد هم سورپرایزمون کردی و چند دقیقه خودت ایستادی بدون اینکه از کسی کمک بگیری . ضمنا یه شیرین کاری دیگه هم داشتی . بابایی رفته بود بالای نردبون یهو دی...
5 ارديبهشت 1391

مرواریدهای رهام کوچولو

سلام و صد سلام بالاخره این رهام کوچولوی ما دندون درآورد . هوررررررررررررررررررراااااااااااااا روز ٢٠ اسفند مرواریدهای سفید کوچولوش بیرون اومدن .یعنی 9 ماه و 10 روز داشتی گلم . مامانیییییییییییییی قربونت برم با اینکه من بی دندونیت رو بیشتر دوست دارم اما مبارکه فرشته کوچیکم دوستت دارم مهربون .  
21 اسفند 1390

اولین های رهام

  افتادن ناف .... روز پنجم تولد   ختنه .... روز چهل و دوم اولین سفر .... یک ماهگی ..... شمال - چمستان - ویلای بابائی دومین سفر . ... دو ماهگی ..... شمال - چمستان - ویلای بابائی و بعد از دو ماهگی تقریبا هر هفته شمال بود .   اولین باری که پاش به آب دریا خورد سه ماهگی بود که با بابا رضاهاش و عمه و خاله چمستان بود و خاله نیلو بردتش لب دریا .   اولین باران .... روز تولدش یعنی 9 خرداد   اولین برف .... رو ز تولد مادرش یعنی 10 آبان اولین سرماخوردگی .... چهار ماهگی با واکسن چهار ماهگی دومین سرما خورد...
2 اسفند 1390